هفته پیش با آقای برتراند بنول معاون یونیسف در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در نسیم شهر از شهرهای حاشیه ‌ای جنوب شهر تهران با بچه‌های عضو باشگاه‌های کتاب‌خوانی کودک و نوجوان دیدار کردیم.
نسیم شهر، شهری است مهاجر نشین که از عمر آن مدت زیادی نمی‌گذرد و ساکنانش اغلب مهاجرانی از شهرهای مختلف ایران و افغانستان هستند و از نظر وضعیت اقتصادی شهر محرومی است، اما در همین شهر با چنین وضعیت و مشخصاتی در چند سال اخیر کتاب‌خوانی بسیار رونق گرفته و تشکیل باشگاه‌های کتاب‌خوانی به راهی برای توانمندسازی کودکان و نوجوانان این شهر تبدیل شده است.
در دومین دوره جام باشگاه‌های کتاب‌خوانی کودک و نوجوان، باشگاه‌ کتاب‌خوانی لبخند خدا در نسیم شهر به عنوان یکی از باشگاه‌های برگزیده معرفی شد.
تسهیلگر این باشگاه خانم ظریفه قاسم‌‌پور کتابداری است که از چند سال پیش علاوه بر کارش در کتاب‌خانه فعالیت داوطلبانه ترویج کتاب‌خوانی را نیز شروع کرده است و کار ترویج کتاب‌خوانی را از فضای بسته کتابخانه به پارک‌ها و بوستان‌ها آورده و فضای شهر را تحت تاثیر قرار داده است.
با این‌که با کار خانم قاسم‌پور و همکارانشان در نسیم‌شهر آشنا بودم، اما به آن شهر سفر نکرده بودم. نیم ساعت زودتر از آقای بنول و همکارانشان به نسیم شهر رسیدم و با بچه‌های باشگاه لبخندخدا و خانم قاسم‌پور گپی زدیم و بچه‌ها از تجربه‌هایشان گفتند.
جالب‌ترین چیزی که از بچه‌ها شنیدم این بود که حضور در باشگاه کتاب‌خوانی نه تنها باعث شده بود، خیلی بیش تر از قبل کتاب بخوانند که به آن‌ها اعتماد به نفس داده بود. اغلبشان می گفتند ما قبل از حضور در باشگاه‌ها رویمان نمی‌شد در جمع حرف بزنیم، اما الان خیلی راحت حرف می‌زنیم. از ته دل خوشحال شدم که سهمی در توانمند شدن کودکان با شکل‌گیری باشگاه‌های کتاب‌خوانی کودک و نوجوان دارم .
اول در پیاده‌روی کتاب بچه‌های باشگاه‌های کتاب‌خوانی شرکت کردیم و از پارکی که کتا‌ب‌خوانی‌ گروهی در فضای باز از آنجا شروع شده است تا محل گردهمایی با بچه‌ها راه رفتیم.
سپس با بچه‌های باشگاه‌های کتاب‌خوانی و خانواده‌هایشان در سالنی گرد آمدیم و به جای سخنرانی  به بچه‌های باشگاه لبخند خدا پیشنهاد دادم، همان طور که در پارک می‌نشینند و کتاب می‌خوانند روی سن هم بنشینند و از آقای بنول هم خواستیم که در جعمشان بنشیند و با هم گفت و گو کردیم و بقیه هم شنیدند. وسط گفت‌وگو یکی دو نفر از بچه های سالن هم آمدند بالا و گفتند ما هم سوال داریم و نشستند کنارمان.
بچه‌ها سوال‌های خوبی پرسیدند. از فقر و جنگ و کودکان گفتند و پرسیدند که ما چه کار می توانیم بکنیم تا فقر ریشه‌کن شود و بچه‌ها در جنگ آسیب نبینند؟
از آقای بنول درباره آخرین کتاب و اولین کتابی که خوانده پرسیدند و از  او پرسیدند که آیا از نویسندگان ایرانی هم چیزی خوانده است که بوف کور صادق هدایت را خوانده بود. آقای بنول هم از آن‌ها درباره کتاب‌هایی که خوانده بودند و دوست داشتند پرسید و درباره علت علاقه‌شان به آن کتاب‌ها. من هم درباره باشگاه‌ها و تجربه بچه‌ها در باشگاه‌ها حرف زدم و بچه‌ها کاملش کردند.
بعد از کتاب ۱۰۰نامه ۱۰۰ پاسخ رونمایی شد که منتخبی از نامه‌های  بچه‌های عضو باشگاه‌های کتاب‌خوانی به نویسنده‌ها و پاسخ‌های آنان به بچه‌هاست.
برنامه با اجرای موسیقی گروه نابینایان نسیم‌شهر تمام شد.
روز خیلی خوبی بود.  به ما و بچه‌ها خیلی خوش گذشت. عکس یادگاری می‌گرفتند و می‌خندیدند.
موقع خداحافظی با آقای بنول درباره برنامه حرف زدیم. او از این موضوع  خیلی خوشش آمده بود که باشگاه‌های کتاب‌خوانی کودک و نوجوان کتاب‌خوانی باعث مشارکت کودکان و نوجوانان شده و  فعالیت آن‌ها محدود به خواندن کتاب نیست و درباره‌ی کتاب گفت‌وگو می‌کنند.
او هم چنین  از این‌که بچه‌هایی با پیش‌زمینه‌های فرهنگی متفاوت دور هم کتاب می‌خوانند و گفت‌وگو می کنند، ابراز خوشحالی می‌کرد و  مهمان‌پذیر بودن ایرانیان را می‌ستود، مخصوصا که در باشگاه‌های کتاب خوانی نسیم‌شهر بچه‌هایی با قومیت‌های مختلف از ایران و افغانستان حضور داشتند.